مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است


بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است

تیره روزان یکدگر را خوب پیدا می کنند


سرمه او گوشه چشمی که دارد با من است

تا به چندی ای آفتاب حسن مستوری کنی؟


چشم ما حیرت نگاهان کم ز چشم روزن است؟

ای صبای بی مروت برق تازی واگذار


روح بیمار زلیخا همره پیراهن است

صائب احوال مقام دل چه می پرسی ز من؟


خانه حسرت نصیبان محبت گلخن است